ویژه نامه | قداست و عظمت شهید
شهید در عرف عام یعنی عرف عموم مردم جهان اعم از
مسلمان و غیرمسلمان و در عرف خاص مسلمانان، برخی كلمات و واژه ها از نوعی
عظمت و احترام و احیانا قداست برخوردارند.كلمات عالم، فیلسوف، مخترع، قهرمان، مصلح،
مجتهد، استاد، دانشجو، عابد، زاهد، مؤمن، مجاهد، مهاجر، صدیق، آمر به
معروف، ولیّ، امام، نبیّ از این قبیل كلمات اند كه بعضی در عرف عام و برخی
در عرف خاص مسلمین و در زبان اسلام توأم با نوعی عظمت و احترام و احیانا
قداست می باشند.
بدیهی است كه كلمه از آن جهت كه لفظ است قداستی ندارد، قداست را از معنی خود كسب می كند.
قداست برخی معانی و مفاهیم كه كم و بیش با تفاوتهایی در همه ی جوامع بشری وجود دارد، مربوط می شود به جنبه های خاصی از
روان شناسی جامعه ها در زمینه ی ارزشیابیها در امور غیرمادی، كه خود بحث
فلسفی و انسانی عمیقی است.
در اسلام واژه ای است كه قداست خاصی دارد. اگر كسی با مفاهیم اسلامی آشنا باشد و در عرف خاص اسلامی این كلمه را تلقی كند احساس می كند كه هاله ای از نور این كلمه را فرا گرفته است و آن، كلمه ی «شهید» است. این كلمه در همه ی عرفها توأم با قداست و عظمت است، چیزی كه هست معیارها و ملاكها متفاوت است. ما فعلاً به مفهوم غیر اسلامی آن كاری نداریم.
از نظر اسلام هركس به مقام و درجه ی «شهادت» نائل آید كه اسلام با معیارهای خاص خودش او را «شهید» بشناسد، یعنی واقعاً در راه هدفهای عالی اسلامی به انگیزه ی برقراری ارزشهای واقعی بشری كشته بشود، به یكی از عالی ترین و راقی ترین درجات و مراتبی كه یك انسان ممكن است در سیر صعودی خود نائل شود نائل می گردد. از نوع تعبیر و برداشت قرآن درباره ی شهدا و از تعبیراتی كه در احادیث و روایات اسلامی در این زمینه وارد شده است می توان منطق اسلام را شناخت و علت قداست یافتن این كلمه را در عرف مسلمانان دریافت.
قرآن كریم در مورد به حق پیوستگی شهید می فرماید:
وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللّهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقونَ.
گمان مبر آنان را كه در راه حق شهید شده اند مرده اند؛ خیر، آنها زندگانی هستند نزد پروردگارشان و متنعم به انعامات او.
در اسلام وقتی كه می خواهند مقام كسی یا كاری را بالا ببرند می گویند مقام فلان شخص برابر است با مقام شهید و یا فلان كار اجرش برابر است با اجر شهید.
مثلا درباره ی طالب علم اگر واقعاً انگیزه اش حقیقت جویی و خدمت و تقرب به خدا باشد و علم را وسیله ی مطامع خود قرار ندهد، می گویند اگر كسی طالب علم باشد و در خلال دانشجویی و طلبگی بمیرد شهید از دنیا رفته است. این تعبیر، قداست و علوّ مقام طالب علم را می رساند. همچنین درباره ی كسی كه برای اداره ی عائله اش خود
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 445
را به رنج می افكند و كار می كند و زحمت می كشد- كه البته این خود یك فریضه است، زیرا اسلام با بیكاری و بیكارگی و كَلّ بر مردم بودن به شدت مخالف است- گفته شده است:
اَلْكادُّ لِعِیالِهِ كَالْمُجاهِدِ فِی سَبیلِ اللّهِ.
آن كس كه برای عائله اش كار می كند و زحمت می كشد و خود را به رنج می افكند مانند مجاهد در راه خداست.
تمام كسانی كه به بشریت به نحوی خدمت كرده اند، حقی به بشریت دارند، از هر راه:
از راه علم، از راه فلسفه و اندیشه، از راه صنعت، از راه اختراع و اكتشافات، از راه اخلاق و حكمت عملی، ولی هیچ كس حقی به اندازه ی حق شهدا بر بشریت ندارد و به همین جهت هم عكس العمل احساس آمیز انسانها و ابراز عواطف خالصانه ی آنها درباره ی شهدا بیش از سایر گروههاست.
چرا و به چه دلیل حق شهدا از حق سایر خدمتگزاران بیشتر و عظیمتر است؟
البته دلیل دارد: همه ی گروههای خدمتگزار دیگر مدیون شهدا هستند، ولی شهدا مدیون آنها نیستند یا كمتر مدیون آنها هستند؛ عالِم در علم خود و فیلسوف در فلسفه ی خود و مخترع در اختراع خود و معلم اخلاق در تعلیمات اخلاقی خود نیازمند محیطی مساعد و آزادند تا خدمت خود را انجام دهند ولی شهید آن كسی است كه با فداكاری و از خودگذشتگی خود و با سوختن و خاكستر شدن خود محیط را برای دیگران مساعد می كند.
مثَل شهید مثَل شمع است كه خدمتش از نوع سوخته شدن و فانی شدن و پرتو افكندن است، تا دیگران در این پرتو كه به بهای نیستی او تمام شده بنشینند و آسایش بیابند و كار خویش را انجام دهند. آری، شهدا شمع محفل بشریت اند؛ سوختند و محفل بشریت را روشن كردند. اگر این محفل تاریك می ماند هیچ دستگاهی نمی توانست كار خود را آغاز كند یا ادامه بدهد.
داستان شهید و غیر شهید داستان همان شمع و شاهد است كه پروین به نظم آورده است:
انسان كه در روز در پرتو خورشید تلاش می كند و یا شب در پرتو چراغ یا شمع كاری انجام می دهد، به همه چیز توجه دارد جز به آنچه پرتوافشانی می كند كه اگر پرتوافشانی او نبود همه ی حركتها متوقف و همه ی جنب و جوش ها راكد می شد.
شهدا پرتوافشانان و شمعهای فروزنده ی اجتماع اند كه اگر پرتوافشانی آنها در ظلمات استبدادها و استعبادها نبود بشر ره به جایی نمی برد.
قرآن كریم تعبیر لطیفی دارد درباره ی رسول اكرم كه او را «سراج منیر» (چراغ نورافشان) می خواند. در این تعبیر مفهوم ظلمت زدایی كه توأم با سوختن و روشن كردن است گنجانیده شده است. می فرماید:
یا اَ یُّهَا النَّبِیُّ اِنّا اَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذیراً. وَ داعِیاً اِلَی اللّهِ بِاِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنیراً [1].
ای پیامبر، تو را فرستادیم گواه و نویددهنده و بیم رساننده و دعوت كننده ی به حق با اذن حق و چراغی نورافشان.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 447
مولوی با اشاره به آیه ی كریمه ی «یا اَ یُّهَا الْمُزَّمِّلُ. قُمِ اللَّیْلَ اِلّا قَلیلاً» [2] می گوید:
خواند مزّمّل نبی را زین سبب
كه برون آی از گلیم ای بوالهرب
هین قُم اللّیل كه شمعی ای همام
شمع، دائم شب بود اندر قیام
بی فروغت روز روشن هم شب است
بی پناهت، شیر اسیر ارنب است
نی تو گفتی قائد اعمی به راه
صد ثواب و اجر یابد از اله
هركه او چل گام كوری را كشد
گشت آمرزیده و یابد رشَد
هین بكش تو زین جهان بی قرار
جوق كوران را قطار اندر قطار
آری، كلمه ی شهید و مفهوم شهید در میان كلمات و مفاهیم اسلامی و در ذهن كسانی كه فرهنگشان فرهنگ اسلامی است كلمه ای و مفهومی نورانی و مقدس است، از كلمات و مفاهیم دیگر برتر.
اسلام دینی حكیمانه است؛ دستوری خالی از مصلحت و راز و رمز، مخصوصاً راز و رمز اجتماعی ندارد. یكی از دستورهای اسلامی این است كه هر فرد مسلمان كه می میرد، بر دیگران واجب است كه بدن او را به ترتیب مخصوص غسل دهند و شستشو نمایند، در جامه هایی پاك به ترتیب مخصوص كفن كنند و سپس نماز بخوانند و دفن نمایند. همه ی اینها حكمتها و راز و رمزها دارد كه فعلاً در مقام بحث از آنها نیستیم.
ولی این دستور یك استثنا دارد؛ آن استثنا شهید است. از این دستورها فقط نماز و دفن در مورد شهید اجرا می شود، اما غسل و شستشو یا كندن لباسهای دوران زندگی و پیچیدن در جامه ای دیگر به ترتیب خاص، ابدا.
این استثنا خود راز و رمزی دارد. نشانه ی این است كه روح و شخصیت شهید آنچنان پاك و وارسته شده كه در بدنش و در خونش و حتی در جامه اش اثر گذاشته است.
بدن شهید یك «جسد متروّح» است، یعنی جسدی است كه احكام روح بر آن جاری شده است، همچنان كه جامه ی شهادتش «لباس متجسّد» است؛ یعنی حكم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 448
روح بر بدن جاری شده و حكم جاری شده بر بدن، بر لباس و جامه جاری شده است.
بدن و جامه ی شهید از ناحیه ی روح و اندیشه و حق پرستی و پاكباختگی اش كسب شرافت كرده است.
شهید اگر در میدان معركه جان به جان آفرین تسلیم كند، بدون غسل و كفن با همان تن خون آلود و جامه ی خون آلود دفن می شود.
خون، شهیدان را ز آب اولی تر است
این خطا از صد صواب اولی تر است
در درون كعبه رسم قبله نیست
چه غم ار غواص را پاچیله نیست
تو ز سرمستان قلاووزی مجو
جامه چاكان را چه فرمایی رفو
لعل را گر مهر نبود باك نیست
عشق در دریای غم، غمناك نیست
ملت عشق از همه دینها جداست
عاشقان را مذهب و ملت خداست
این احكام خاص در فقه اسلامی درباره ی بدن شهید، نشانه ی دیگری است از قداست شهید در اسلام.
شهادت قداست خود را از ناحیه ی چه امری دارد؟ بدیهی است كه شهادت از آن جهت كه كشته شدن است تقدس ندارد. بسیاری از كشته شدنهاست كه نفله شدن است؛ احیاناً به جای اینكه افتخار باشد ننگ است.
اینجا لازم است توضیح بیشتری بدهم.
می دانیم مرگ و میرهای اشخاص انواع و اقسام دارد:
1. مرگ طبیعی: شخصی عمر طبیعی خود را به پایان می رساند و به طور طبیعی می میرد. این گونه مرگها قهراً عادی تلقی می شود؛ نه افتخارآمیز است و نه ملامت خیز، و حتی تأسف زیادی به دنبال خود نمی آورد و قهراً این گونه مردنها نفله شدن هم تلقی نمی شود.
2. مرگ اخترامی در اثر بیماریها مثلاً حصبه، وبا و غیره، یا در اثر حوادث یا سوانحی از قبیل زلزله و سیل. این گونه مرگها هرچند ملامت یا افتخاری ندارد، اما نفله شدن هست و قهراً موجب تأسف.
3. مرگهایی كه پای یك جنایت در كار است، یعنی مرگهایی كه از طرف مقتول
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 449
هیچ عملی صورت نگرفته است و قاتل صرفاً به موجب هوا و هوس خود كه وجود طرف را مزاحم منافع خود تشخیص می دهد او را هدف قرار می دهد. در روزنامه ها مكرر می خوانیم كه فلان زن فرزند خردسال شوهرش را سر به نیست كرد، فقط به خاطر اینكه مورد علاقه ی شوهرش بوده است و می خواسته قلب شوهر منحصراً در تملك خودش باشد، یا فلان مرد به دلیل اینكه فلان زن عشق او را نپذیرفته است او را كشته است، یا در تاریخ می خوانیم كه فلان حكمران همه ی فرزندان حكمران دیگر را قتل عام كرد كه در آینده رقابت نكنند.
در این گونه جریانها در ناحیه ی قاتل، جنایت و خباثت وجود دارد و عملش نفرت انگیز 42تلقی می شود و در ناحیه ی مقتول، مظلومیت، بی دخالتی، نفله شدن، هدر رفتن وجود دارد و عكس العملش در انسانهای دیگر تأسف و ترحم است. بدیهی است كه اینچنین مردن در عین اینكه تأسف انگیز و ترحم خیز است، تحسین آمیز نیست، افتخار شمرده نمی شود، زیرا مقتول به هیچ وجه دخالتی نداشته است؛ حسادت، عداوت و حقارت طرف موجب شده كه بی سبب كشته شود.
4. مرگهایی كه خود آن مرگها جنایت است، از قبیل خودكشی ها. این گونه مرگها نفله كردن و هدر دادن خود است، بدترین انواع مرگهاست. كسانی كه در تصادف اتومبیل كشته می شوند و خود مقصرند، مرگشان از این قبیل مرگهاست و همچنین كسانی كه در راه یك گناه به هر شكل و به هر صورت باشد كشته شوند.
5. مرگهایی كه «شهادت» است. مرگی شهادت است كه
انسان با توجه به خطرات احتمالی یا ظنّی یا یقینی فقط به خاطر هدفی مقدس و
انسانی و به تعبیر قرآن «فی سبیل اللّه» از آن استقبال كند.
شهادت دو ركن دارد: یكی اینكه در راه خدا و فی سبیل اللّه باشد؛ هدف، مقدس باشد و انسان بخواهد جان خود را فدای هدف نماید. دیگر اینكه آگاهانه صورت گرفته باشد.
معمولاً در مورد شهادت، جنایت هم هست؛ یعنی عملی كه از جهت انتسابش به مقتول شهادت است و مقدس است، از جهت انتسابش به قاتل جنایت و پلیدی است.
شهادت به حكم اینكه عملی آگاهانه و اختیاری است و در راه هدفی مقدس است و از هرگونه انگیزه ی خودگرایانه منزه و مبراست، تحسین انگیز و افتخارآمیز
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 450
است و عملی قهرمانانه تلقی می شود. در میان انواع مرگ و میرها تنها این نوع از مرگ است كه از حیات و زندگی، برتر و مقدستر و عظیمتر و فخیمتر است.
اینجا با كمال تأسف باید به نكته ای اشاره كنم و آن این است كه غالب ذاكران سیدالشهداء علیه السلام با آنكه آن حضرت را با لقب مقدس «شهید» یاد می كنند و «سیدالشهداء» می خوانند، در اثر اینكه تحلیلی در این مسائل ندارند، تلقی شان از مرگ اباعبداللّه علیه السلام از نوع سوم است، یعنی نفله شدن و هدر رفتن.
بسیاری از مردم ما صرفاً بر مظلومیت اباعبداللّه و بی جرمی و بی دخالتی آن حضرت می گریند و تأسفشان از این است كه امام حسین مانند كودكی كه قربانی هوس یك جاه طلب می شود نفله شد و خونش هدر رفت؛ در صورتی كه اگر اینچنین باشد آن حضرت مظلوم و بی تقصیر هست، همچنان كه همه ی قربانیان آن گونه جنایات مظلوم و بی تقصیرند، ولی دیگر شهید نیست تا چه رسد كه سیدالشهداء باشد.
امام حسین صرفاً یك قربانی هوسهای جاه طلبانه ی دیگران نیست. شك ندارد كه از آن جهت كه این فاجعه به كشندگان او انتساب دارد جنایت است، هوس است، جاه طلبی است، ولی از آن جهت كه به شخص او انتساب دارد شهادت است، یعنی ایستادگی آگاهانه و مقاومت هوشیارانه در راه هدفِ مقدس است. از او بیعت و امضا و تسلیم می خواستند و او با توجه به همه ی عواقب زیر بار نرفت. بعلاوه او سخت معترض بود و سكوت در آن شرایط را گناهی عظیم تلقی می كرد. تاریخ آن حضرت، مخصوصاً بیانات آن حضرت گواه روشن این مطلب است.
پس شهادت، قداست خود را از اینجا كسب می كند كه فدا كردن آگاهانه ی تمام هستی خود است در راه هدف مقدس.
در اسلام آنچه منجر به شهادت یعنی مرگ آگاهانه در راه هدف مقدس می گردد، به صورت یك اصل درآمده است و نام آن «جهاد» است. فعلا نمی توانیم به تفصیل درباره ی ماهیت این اصل بحث كنیم كه آیا ماهیت دفاعی دارد یا تهاجمی؟ و اگر ماهیت دفاعی دارد آیا منحصر است به دفاع از حقوق شخصی و حداكثر حقوق ملی و یا شامل حقوق انسانی از قبیل آزادی و عدالت می شود؟ و آیا توحید جزء حقوق
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 451
بشری و انسانی است یا نه؟ و اساساً خود اصل جهاد آیا با حق آزادی منافی است یا نه؟ اینها بحثهای دلكش و مفیدی است كه در جای خود باید طرح شود. اینجا همین قدر می گوییم كه اسلام دینی نیست كه بگوید اگر كسی به طرف راست چهره ات سیلی زد طرف چپ را جلو ببر، و دینی نیست كه بگوید كار خدا را به خدا و كار قیصر را به قیصر وابگذار، و همچنین دینی نیست كه ایده ی مقدس اجتماعی نداشته باشد و یا كوشش در راه دفاع یا بسط آن ایده را لازم نشمارد.
قرآن كریم سه مفهوم مقدس را در بسیاری از آیات خود توأم آورده است:
«ایمان» ، «هجرت» و «جهاد» . انسانِ قرآن موجودی است وابسته به ایمان و وارسته از هرچیز دیگر. این موجود وابسته به ایمان برای نجات ایمان خود هجرت می كند و برای نجات ایمان جامعه و در حقیقت برای نجات جامعه از چنگال اهریمن بی ایمانی جهاد می نماید. در اینجا اگر بخواهیم آیات مربوط به این موضوع و یا روایات وارد در این باب را بیاوریم، سخن به درازا می كشد؛ به شرح چند جمله از یك خطبه ی نهج البلاغه اكتفا می كنیم.
در قسمت اول می فرماید: اِنَّ الْجِهادَ بابٌ مِنْ اَبْوابِ الْجَنَّةِ فَتَحَهُ اللّهُ لِخاصَّةِ اَوْلِیائِهِ همانا جهاد دری از درهای بهشت است؛ دری است كه خداوند این در بهشتی را به روی همه كس نگشوده است. هر فردی لیاقت ندارد كه باب الجهاد به رویش گشوده شود. هر فردی شایستگی مجاهد بودن ندارد. خداوند این در را به روی دوستان خاص خویش گشوده است. مجاهدین بالاترند از اینكه بگوییم مساوی با اولیاءاللّه هستند. مجاهدین مساوی با «خاصّة اولیاء اللّه» می باشند.
قرآن می گوید بهشت دارای هشت در است، چرا؟ آیا به این جهت كه ازدحام جمعیت نشود درهای متعدد دارد؟ می دانیم كه آن جهان، جهان تزاحم نیست؛ همان طور كه خداوند حساب همه ی بندگان را در یك لحظه می رسد (وَ هُوَ سَریعُ الْحِساب) [1] هیچ مانعی نیست كه همه ی بندگان از یك در و در یك لحظه وارد بهشت شوند. لهذا مسئله ی نوبت و صف كشیدن، آنجا مطرح نیست. آیا یك امر تشریفاتی است؟ شخصیتها و اعیان و اشراف از یك در و دیگران از در دیگر می روند؟ باز می دانیم كه این مسائل در آنجا نمی تواند مطرح باشد. آیا مردم به حسب مشاغل طبقه بندی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 452
شده اند كه مثلاً فرهنگیان از یك در و كسبه از در دیگر و كارگرها از در دیگر؟ همه ی اینها در نشئه ای كه جز ایمان و عمل و تقوا عاملی وجود ندارد بی معنی است. پس چرا؟
در آنجا درجات است نه طبقات. هریك از ایمان و عمل و تقوا دارای مراتب و درجاتی است. هركسی و هر گروهی در یك گروه از ایمان و یك گروه از عمل و یك گروه از تقوا هستند. هر گروهی از نردبان تكامل مقدار معینی بالا رفته اند. به تناسب رفعتی كه از نظر تكامل، در این جهان كسب كرده اند در آن جهان دری به روی آنها گشوده می شود. آن جهان، تجسم ملكوتی این جهان است. دری كه مجاهدین و شهدا از آن در وارد می شوند و در حقیقت بهشتی كه برای آنها آماده است، دری است كه خواص اولیاءاللّه از آن در به جوار قرب الهی نائل می گردند.
در قسمت دوم می فرماید:
وَ هُوَ لِباسُ التَّقْوی .
جهاد جامه ی تقواست.
قرآن در سوره ی مباركه ی اعراف سخن از جامه ی تقوا آورده است. علی می فرماید:
جامه ی تقوا جهاد است. تقوا یعنی پاكی راستین؛ پاكی از چه؟ از آلودگیها. ریشه ی آلودگیهای روحی و اخلاقی چیست؟ خودخواهی ها و خودپسندی ها و خودگرایی ها؛ و به همین دلیل مجاهد واقعی باتقواترین باتقواهاست؛ زیرا یكی پاك و متقی است از آن جهت كه پاك از حسادت است، دیگری پاك از تكبر است، سومی پاك از حرص است، چهارمی پاك از بخل است، اما مجاهد پاكترین پاكهاست، زیرا پا روی هستی خود گذاشته است؛ مجاهد پاكباخته است. لهذا دری كه به روی پاكباخته ها باز می شود با دری كه به روی سایر پاكها گشوده می شود متفاوت است.
این مطلب كه تقوا درجات و مراتب دارد از قرآن مجید به خوبی استفاده می شود. می فرماید:
لَیْسَ عَلَی الَّذینَ امَنوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جُناحٌ فیما طَعِموا اِذا مَا اتَّقَوْا وَ امَنوا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 453
وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَ امَنوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَ اَحْسَنوا وَ اللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ [2]
بر آنان كه ایمان آورده و شایسته عمل كرده اند، در مورد آنچه از نعمتهای دنیا مصرف كنند باكی نیست (حلالشان باد) هرگاه تقوا و ایمان و عمل صالح را توأم داشته باشند و بعد از آن ایمان و تقوا و بار دیگر تقوا و احسان (نیكوكاری) ، [ و خدا نیكوكاران را دوست می دارد. ]
این آیه ی كریمه متضمن دو نكته ی عالی از معارف قرآنی است: یكی درجات و مراتب ایمان و تقوا كه مورد بحث ماست، دیگر فلسفه ی حیات و حقوق انسان.
می خواهد بفرماید: نعمتها برای انسان است و انسان برای ایمان و تقوا و عمل. انسان آنگاه مجاز است از نعمتهای الهی بهره مند گردد و آنگاه این نعمتها به مورد مصرف خواهد شد كه خود انسان در مسیر تكاملی خودش كه خلقت، او را در آن مسیر قرار داده حركت كند، یعنی مسیر ایمان و تقوا و عمل شایسته.
علمای اسلامی با الهام از این آیه و سایر تصریحات و اشارات متون اسلامی، مراتب تقوا را به تقوای عام، تقوای خاص، تقوای خاص الخاص اصطلاح كرده اند.
تقوای مجاهدین تقوای پاكباختگی است. شهیدان تمام مایملك خود را در طبق اخلاص گذاشته و به حق تسلیم كرده اند. آنان این جامه از جامه های تقوا را بر تن كرده اند.
در قسمت سوم می فرماید:
وَ دِرْعُ اللّهِ الْحَصینَةُ وَ جُنَّتُهُ الْوَثیقَةُ.
جهاد زره نفوذ ناپذیر خدا و سپر مطمئن خداست.
اگر ملتی مسلمان روحش روح جهاد باشد، مُدَّرَع باشند به این دِرع الهی، و اگر این سپر الهی را همواره در دست داشته باشند دیگر ضربتی بر آنها كارگر نخواهد افتاد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 454
زره آن جامه ی حلقه حلقه ی آهنین است كه سربازان هنگام جنگ مانند یك پیراهن به تن می كرده اند و اما سپر ابزاری است كه به دست می گرفته و مانع ورود ضربت می شده اند. كار سپر جلوگیری از ورود ضربت بوده و كار زره خنثی كردن اثر ضربت وارده. ظاهراً علی علیه السلام از آن جهت جهاد را، هم به سپر تشبیه كرده و هم به زره كه برخی جهادها نوعی پیشگیری است و مانع ورود ضربت می شود و بعضی دیگر شكل مقاومت و بی اثر كردن حملات را دارد. در قسمت چهارم می فرماید:
مَنْ تَرَكَهُ رَغْبَةً
عَنْهُ اَلْبَسَهُ اللّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ وَ شَمْلَةَ الْبَلاءِ، وَ
دُیِّثَ بِالصَّغارِ وَ الْقَماءَةِ، وَ ضُرِبَ عَلی قَلْبِهِ
بِالْاِسْهابِ، وَ اُدیلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْییعِ الْجِهادِ وَ سیمَ
الْخَسْفُ وَ مُنِعَ النِّصْفُ [3]
آن كه از جهاد به دلیل بی میلی و بی رغبتی (نه به دلیل خاص شرایط و احوال) رو بگرداند، خداوند جامه ی ذلت و روپوش بلا بر تن او می پوشاند و او را لگدكوب حقارت می گرداند و حجابها و پرده ها روی بصیرت دل او قرار می دهد و بینش را از او سلب می كند، دولت حق به جریمه ی ضایع ساختن جهاد، از او برگردانده می شود و به سختیها و شداید گرفتار می گردد و از رعایت انصاف درباره اش محروم می شود.
این قسمت برخلاف سه قسمت پیشین كه آثار مثبت جهاد را ذكر می كرد، آثار منفی آن را یعنی آثار ترك جهاد را بیان می فرماید.
آثار منفی كه در این جمله ها تذكر داده شده، چنان كه از مضمون آنها پیداست آثار جمعی است نه فردی، یعنی مربوط به جامعه است نه فرد.
آثار منفی عبارتند از:
الف. ذلت و خواری. ملتی كه این درجه را از دست بدهد قطعاً خوار و زبون می گردد.
ب. شداید و گرفتاریها. زبون و توسری خور بودن برخلاف تصور آنان كه می پندارند پناهگاه آسایش است، صدها گرفتاری در پی خود می آورد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 455
ج. حقارت روحی.
د. بصیرت و بینش را از دست دادن. این نكته عجیب است كه علی علیه السلام بصیرت دل و نورانیت قلب را موقوف به این امر می شمارد. در منطق اسلام به صراحت گفته شده كه بصیرت زاده ی عمل است، ولی هیچ جا به این صراحت، عملی اجتماعی مانند جهاد را یك ركن از اركان معنویت و سلوك الی اللّه نشمرده تا آنجا كه ترك آن موجب پیدایش حجابها بر دل گردد.
هـ. با ترك جهاد، دولت حق از آنان كه به آنها سپرده شده گرفته می شود. دیگر آنها لایق نیستند كه پرچمدار اسلام و منادیان حق به شمار روند.
و. محرومیت از انصاف دیگران؛ یعنی تا ملتی مجاهد است دیگران او را به حساب می آورند و اجباراً رعایت انصاف را درباره اش می نمایند، اما ملتی كه این خصیصه را از دست داد، دیگران برای او شخصیتی قائل نمی شوند و از هرگونه انصافی درباره اش مضایقه می كنند.
این همه نكبتها و ادبارها معلول از دست دادن روحیه ی مجاهدگری است.
پیغمبر اكرم فرمود:
اَلْخَیْرُ كُلُّهُ فِی السَّیْفِ وَ تَحْتَ ظِلِّ السَّیْفِ [4].
خیر و بركت در شمشیر و زیر سایه ی شمشیر است.
و هم فرمود:
اِنَّ اللّهَ اَعَزَّ اُمَّتی بِسَنابِكِ خَیْلِها وَ مَراكِزِ رِماحِها [5].
خداوند امت مرا به وسیله ی سم اسبها و فروگاه نیزه ها عزیز ساخت.
یعنی امت اسلام مساوی است با امت قوّت و امت قدرت. اسلام دین قدرت و قوّت و دین مجاهدساز است. ویل دورانت در تاریخ تمدن خویش می گوید: «هیچ دینی به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 456
اندازه ی اسلام امت خویش را به سوی قوّت و قدرت نخوانده است. »
حدیث پرمعنی دیگری از رسول اكرم نقل شده است كه:
مَنْ لَمْ یَغْزُ وَ لَمْ یُحَدِّثْ نَفْسَهُ بِغَزْوٍ ماتَ عَلی شُعْبَةٍ مِنَ النِّفاقِ.
آن كه جهاد نكرده و لااقل اندیشه ی جهاد را در دل خود نپرورده باشد، با نوعی از نفاق خواهد مرد.
یعنی اسلام از جهاد و لااقل آرزوی جهاد جداشدنی نیست؛ صداقت اسلامِ انسان با این معیار شناخته می شود. حدیث دیگری هست كه از رسول خدا پرسش شد: «ما بالُ الشَّهیدُ لایُفْتَنُ فی قَبْرِه؟ » چرا شهید در قبر مورد آزمایش (سؤال و جواب قبر و برزخ) واقع نمی شود؟ فرمود:
كَفی بِالْبارِقَةِ فَوْقَ رَأْسِهِ فِتْنَةً.
شهید در زیر برق شمشیری كه بالای سرش بود آزمایش خویش را انجام داد و پیشاپیش پاسخ همه ی پرسشها را داد.
یعنی شهید عملاً صداقت و حقیقت خود را ظاهر كرد، لهذا موردی برای سؤال و جواب عالم برزخ باقی نمی ماند.